هیچ نبود و نبود هیچ اثری از آن دست ها که تو آواز ها ازان سر دادی؛
دست هایی که جز تو یارای بال هایت باشد ...هیچ دستی نیست و تو ...تو به تنهایی پرواز خواهی کرد و به تنهایی سقوط ؛
پس بال بزن ،تا لمس کنی هوایی را که هیچ دست کمکی در آن پنهان نیست ،بال بزن؛
و نگاه کن ،این سوی بال های توست که راهنشانست ، نه راهی سوی بال ها را و نیز نه باد های بی جهت که گاه به بالا و گاه به پایین می وزند .راه تو راه آنانی نیست که از باد های سهمگین ، و در امید بیشه های همیشه بهار آنجا (آسمان) ، عمودی پرواز کردند و عمودی سقوط . بدان دلیل آنها هیچ نبود جز ناتوانی بال هاشان ازان باد ها،آنهایی که این ناتوانی افتخارشان بود؛
<< پس اینک تو ای انسان : استوار بر بال های اندیشه ات به پیش>>